سلام بر دوستان عزیز
سال نو و عید نوروز رو به همتون تبریک میگم
امیدوارم سالی پر از خاطره های خوب و شادی های بی پایان و محبتی بی دریغ و روزی عالی و تندرستی و سلامت داشته باشین!
مرسی که سال 97 رو با تموم بدی ها و خوبی ها پشت سر گذاشتین و یک سال قویتر از پارسال شدین :-)
ممنون از صبوریتون
عیدتون مبارک
پ.ن: صدروزگی وبلاگم هم با سیزده روز تاخیر() مبارک
پ.ن2:کامنتای همه دوستان رو خوندم معذرت میخام از اینکه نگرانتون کردم کامنتا واقعا خیلی زیادن و اینو گفتم بگم تا اگر یه وقتی خدایی نکرده کامنتی رو جواب ندادم از این بابته!
لطفا فقط بهم بگین ناراحت نشین :)
یه چیزی دارم مینویسم که میدونم خودمم از گفتنش راضی نیستم
ترجیح میدادم همینطور مثل روح لا وبلاگ ها بچرخم تا هر چیز دیگه ایی.
اما به اصرار رفیقم دارم یه پست میذارم!
چیز خاصی ندارم بگم!
فقط مرسی از اونایی که حتی یک بار هم نیومدن بپرسن این همه مدت کجا بودم :)
مرسی از اکثر بچه ها بیان که تظاهر میکردن فقط :)
و مرسی از اونایی که پرسیدن و نگران شدن معذرت میخام ازشون :)
و یه تشکر فوووووووووق صمیمیانه از جیسوگ نازم
رفیق عالی من حالتو خوب کن
اصلا نمیتونم اینجوری ببینمت :(
تولد لاله ملقب به لبخند رو میخواستم تبریک بگم.درواقعه اینم یکی از دلایل پست گذاشتم بود :)
تولدت مبارک رفیق مبهم ^^
حالم از تمام حرفایی که میزنی بهم میخوره!
نمیدونم تا کی باید ساعت های بشینم پای صحبت های مسخره ات وانمود کنم که گوش میدم و با مهر سکوت رو لبم بهت بگم که حق با توئه و مشکل از منه!
آره درست میگی مشکل از منه.!
مشکل از منه که عین یه احمق تحملت میکنم و چیزی نمیگم!
که منم دارم کل کل میکنم هاع؟ منی که در روز کمتر از بیست کلمه بیشتر صحبت نمیکنم نامرد؟
حیف اون جایگاه و مقامی که داری! حقت نیست این زندگی!
حق این زندگی عالی رو نداری!
هر وقت خواستم به خودم بگم که تویی وجود داری برام میای گند میزنی تو تمام خیالاتم.
درسته!راست میگفتی!
من خیلی تخیلی و رویایی فکر میکنم.!
از اینکه تو یه ادم خوبی و میتونی خوب باشی!
یادم میره ذاتت همینه.همینقدر وحشی و همینقدر بی منطق!
دیگه چیزی نمیگم بهت چون اونقدر لهم میکنی که چیزی از دهنم بیرون نمیاد!
فقط.
گاهی اوقات به این فکر میکنم چقدر خوب میشد لحظه ایی که دهنت باز میشه تا باز اون چرندیاتت رو به خوردم بدی و تمام اعصابمو به بازی بگیری و تهش با یه محبت خرکیت بگی که این حرفات از روی دلسوزیه به سمتت حمله کنم یکی بخابونم تو صورتت!
اونقدر بزنمت ، جای تمام اون عذابی که از اولین باری که من فهمیدم تو هستی بهم دادی!
بعدش در حالی که نفس نفس میزنم یه لبخند جا خوش کنه رو لبام بگم:
خوشحالم چون.
من میتونم یک قاتل باشم!
خواهر در هنگام کار با قیچی زده دستشو حدودا بیست میلی سانت برش داده.
خون اومده در حد یک قطره.
ولی یک ساعت و پونزده دقیقه گریه میکرد :/
آخرش دیگه کلافه پرسیدم چرا انقدر گریه میکنی؟
در حالی که صورتشو جمع میکنه و دو تا قطره اشک همزمان از گونه هاش سر میخورن : میدونم من دارم می میرممممممم
آهه چقدر مرگ دردناکه
:|
ینی تنها چیزی که باورم نمیشه در طول تمام زندگیم کار امروزمه!
اصلا نمیتونم باور کنم منه دنا که بی حوصله ترین انسون رو کره زمینه نشستم شیش قسمت فیلم پشت هم نگاه کردم
عاقا اونجوری نگام نکنین انقدر بهم چسبید که اصلا حسشم نکردم (همون جریان زمان زود گذشت و اینا)
واقعا میمونم از کار خودم!
حالا جالبه که شیش قسمت از یه فیلم نبود!
دیروز نشستم قسمت اول دو تا فیلم جدا (!) رو دانیدم (ینی نیس بگه این چه کاریه)
ولی الان خودم میگم.
ادامه مطلبخیر سرم امروز رفته بودم کلاس های درسی تو راه برگشت یه لحظه گوشیمو میدم دست دوستم تا واسم نگه داره.
اما یهو بوممم
چنان افتاد پایین که شاخ درعاوردم!
اونم دقیقا رو گلسش :|
برداشتمش دیدم یه تیکه ی پایینش شکسته در حدی که حتی کاور گوشیم خورد شده!!!
کلن دوبار گوشیم ترک برداشت هر دو بار هم دیگرون باعث و بانیش بودن :|
من چقدر بدختم آخه؟؟
درباره این سایت